لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
نظرات شما عزیزان:
رامین 
ساعت16:08---14 دی 1391
دنبال کسی میگردم که ؛
توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم: میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم...
توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم: میای بریم خیابون تا هر جا شد قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگم...
توی پاییز زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم: میای صدای ناله ی برگا رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟
در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیار...
توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ،
بگم: چنارا منتظرن با یه عالمه برف، بعد با تردید بپرسم: میای که؟
در جوابم بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم فقط . یه لنگه من یه لنگه تو...
سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه، بعدا تصمیم میگیریم...
|